English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4092 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
that U اشاره بدور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
innuendoes U اشاره تلویحا اشاره کردن
implying U اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply U اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies U اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendo U اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos U اشاره تلویحا اشاره کردن
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circumambient U گردنده بدور
slue U بدور محورثابتی گشتن
rotation U دوران گردش بدور
rotational U دوران گردش بدور
vertigo U دوار سر چرخش بدور
orbs U بدور چیزی گشتن
enwind U بدور چیزی پیچیدن
orb U بدور چیزی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
coils U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coil U بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
Make a journey round the world. U بدور دنیا سفر کردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
swinge U تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
paraboloid U سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
saree U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
saris U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
sari U ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
distaff U التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist [S-spun] U نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
Spanish knot U گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
heliocentric U دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
metallic thread U نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
symmetric knot U گره ترکی [گره نامتقارن] [که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
promptings U اشاره
with reference to U با اشاره به
mentions U اشاره
allusion U اشاره
mentioning U اشاره
referral U اشاره
allusions U اشاره
in reference to U با اشاره به
referrals U اشاره
beckons U اشاره
beckoning U اشاره
beckoned U اشاره
beckon U اشاره
mention U اشاره
gesturing U اشاره
prompting U اشاره
insinuation U اشاره
hints U اشاره
insinuative U اشاره
hinted U اشاره
hint U اشاره
nutation U اشاره با سر
inking U اشاره
beck U اشاره
cell pointer U اشاره گر سل
gesture U اشاره
gestured U اشاره
actions U اشاره
slur U اشاره
suggestion U اشاره
suggestions U اشاره
indication U اشاره
pointer U اشاره گر
pointers U اشاره گر
tip U اشاره
references U اشاره
slurred U اشاره
slurring U اشاره
slurs U اشاره
warning U اشاره
warnings U اشاره
manifest U اشاره
manifested U اشاره
manifesting U اشاره
manifests U اشاره
implication U اشاره
implications U اشاره
reference U اشاره
intimations U اشاره
inkling U اشاره
action U اشاره
intimation U اشاره
symbol U اشاره
hand gesture U اشاره دست
adumbrative U اشاره کننده
sign languages U مکالمه با اشاره
to touch on U اشاره کردن
allusive U اشاره کننده
cheep U اشاره مختصر
cheep U اشاره مختصرکردن به
to touch upon U اشاره کردن
to make a motion U اشاره کردن
demonstrative U صفت اشاره
demonstrative U اسم اشاره
sign language U مکالمه با اشاره
sign language U زبان اشاره
sign languages U زبان اشاره
d. adjective U صفت اشاره
d. pronoun U ضمیر اشاره
to bring up U اشاره کردن
stack pointer U اشاره گر پشته
modally U با اشاره بوجه
sp U اشاره گرپشته
signaller U اشاره کننده
pointing device U دستگاه اشاره گر
record printer U اشاره گر رکورد
to throw out U اشاره کردن
insinuatingly U اشاره کنان
to raise U اشاره کردن
eyewink U اشاره با چشم
flag wagging U اشاره باپرچم
gest U قیافه اشاره
geste U قیافه اشاره
indicant U اشاره نما
as already mentioned <adv.> U همانطور که اشاره شد
as previously mentioned <adv.> U همانطور که اشاره شد
indicatively U بطور اشاره
tuch U اشاره کردن
short notice U باکوچکترین اشاره
mentions U اشاره کردن
nudging U اشاره کردن
hint U اشاره کردن
symbol U رمز اشاره
hinted U اشاره کردن
hints U اشاره کردن
ensign U اشاره دسته
motions U اشاره کردن
motioning U اشاره کردن
ensigns U اشاره دسته
motioned U اشاره کردن
motion U اشاره کردن
abodes U اشاره کردن
insinuate U به اشاره فهماندن
abode U اشاره کردن
nudges U اشاره کردن
suggest U اشاره کردن بر
nudged U اشاره کردن
mentioning U اشاره کردن
mention U اشاره کردن
infer U اشاره کردن بر
inferred U اشاره کردن بر
inferring U اشاره کردن بر
infers U اشاره کردن بر
suggested U اشاره کردن بر
beckons U اشاره کردن
suggesting U اشاره کردن بر
suggests U اشاره کردن بر
beckoning U اشاره کردن
nudge U اشاره کردن
beckoned U اشاره کردن
beckon U اشاره کردن
insinuated U به اشاره فهماندن
suggestive U اشاره کننده
signalled U با اشاره رساندن
alluding U اشاره کردن
alludes U اشاره کردن
alluded U اشاره کردن
signaled U با اشاره رساندن
gesticulations U اشاره با سر و دست
allude U اشاره کردن
signal U با اشاره رساندن
point U اشاره کردن
insinuates U به اشاره فهماندن
suggestible U اشاره کردنی
gesticulation U اشاره با سر و دست
above noted U بالا اشاره شده
pointer chain U زنجیر اشاره گرها
winks U باچشم اشاره کردن
winking U باچشم اشاره کردن
winked U باچشم اشاره کردن
wink U باچشم اشاره کردن
implicit U اشاره شده مفهوم
poniter U عقربک اشاره کننده
pointer chasing U تعقیب اشاره گرها
pinpoint U با دقت اشاره کردن به
to make a gesture of apology U با اشاره معذرت خواستن
pinpointing U با دقت اشاره کردن به
pinpoints U با دقت اشاره کردن به
symbol U رمز اشاره شاخص
connote U اشاره ضمنی کردن
contra indicate U اشاره برخلاف داشتن
gesticulator U اشاره کننده با سر و دست
to point to something U به چیزی اشاره کردن
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
he gave me a sign to go U اشاره کرد که بروم
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
insinuator U چاپلوس اشاره کننده
insinuative U اشاره کننده خود جا کن
pinpointed U با دقت اشاره کردن به
he aimed it at me U اشاره اش بمن بود
Recent search history Forum search
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1coffee table conversation piece
1old stonyface
1Current passworda
1to as
1STARS CANT SHINE WITHOUT DARKNESS
1it was suggested that an initial application of one or two iterations of the Gauss-Seidel method from a flat voltage estimate would be sufficient to start things off properly.
1a bitch nigga dats ashit idont like
1معنی کلمه procom
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com